شروعی دوباره

۳ بازديد
من اومدن با یه داستان دیگ از روزمرگی های رشت
اما این بار متفاوت از دفعه های قبل .
چند روزیه که هوا به شدت گرم شده و داره حال و هوای بهاری به خودش میگیره
همه جا به شدت سرسبز شده و شکوفه ها با هزار رنگ و لعاب به روی دیوارای شهر خود نمایی میکنن . شهرداری شهر به شدت شلوغو و پر از جریان زندگی
فقط کافیه تا چندین دقیقه رو یک گوشه بایستی و به مردم نگاه کنی که هر شخص در پشت نقاب خندونش چه داستانی داره
یکی به دنبال داشتن فقط یک بچه و دیگری عاصی از دست همون بچه
یکی دنبال ازدواج و تشکیل خانواده و دیگری دنبال کار های طلاق و جدایی
یکی عصبانی از دعوا با پدر و مادرش و یکی در غم از دست دادن پدر و مادر...
اما داستان تو چیه؟ هر کدوم از ما با هر داستانی که داریم فقط کافیه کمی مهربان تر باشیم ‌. تو برخورد با همکلاسی معلم فروشنده مغازه عابر تو خیابون و غیره
 تغییر رو از خودمون شروع کنیم .
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.